- برهم شدن
- آشفته وپریشان شدن
معنی برهم شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- برهم شدن
- کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکی را بر دیگری زدن، تصادم
مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن
کنایه از افسرده شدن
کنایه از افسرده شدن
خراب کردن، باطل کردن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
تصمیم گرفتن
بیرون شدن
مخلوط کردن، آشفته کردن عصبانی کردن
آرامیدن، آرام گرفتن فرو نشستن اضطراب فرو نشستن خشم، باز ایستادن باد و طوفان و انقلاب مقابل بشوریدن، باز ایستادن از گریه، ازبین رفتن درد عضوی مانند دندان ساکن شدن درد
متفق شدن متحد گردیدن
بدل کسی برات شدن، بدل وی خطور کردن الهام شدن: بدلم برات شده بود که آن شب واقعه خطرناکی روی میدهد
تلف شدن، بی نتیجه از میان رفتن، نفله شدن
آرام گرفتن، فرو نشستن خشم و اضطراب
آرمیدن
آرمیدن
حاصل شدن، به دست آمدن
گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
چفته مند شدن مورد تهمت قرار گرفتن گناهکار شناخته شدن: در بخارا بنده صدر جهان متهم شد گشت از صدرش نهان. (مثنوی)
متفق شدن
اخلال
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
مطیع و فرمانبردار گشتن
نجات یافتن، خلاص گشتن
شاد و خوش شدن
مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
آزاد شدن، نجات یافتن از قید و بند
رمه گشتن، جمع شدن، گرد آمدن، در یکجا جمع شدن
فریفته شدن، امید بیهوه داشتن
گرما یافتن حرارت پذیرفتن، تحریک شدن برانگیخته شدن: و مزاج دل عزیزش بطلب انتقام گرم شود، خشمگین شدن: بعد از آن چون منافقان دروغ بر عایشه نهادند... رسول ص گرم شد و او را با خانه پدرش فرستادند. شهرت یافتن شیاع یافتن: در جهان گرم شد که شاه جهان روی کرد از سپاه و ملک نهان... (نظامی) یا گرم شدن بازار... پرداد و ستد شدن، رونق یافتن، یا گرم شدن چشم. بخواب رفتن، یا گرم شدن در (به) سخن. گرم صحبت شدن، یا گرم شدن سجده. اشتغال ورزیدن کسان بسجده و عبادت. یا گرم شدن سربه... مشغول شدن، مست گشتن: نه نرم شود دلت بصد لابه نه گرم شود سرت بصد مینا. (مسعود سعد) یا گرم شدن صحبت (گفتگو)، گفتگوی جالب توجه بین دو یا چند تن بعمل آمدن گل انداختن صحبت: بزودی صحبت میان آن دو گرم شد، یا گرم شدن آن بسبب گفتگو های مجلس. خوشایند گشتن جالب و هنر نماییها
ایجاد شدن گره. یا گره شدن در حلق. در گلو گیر کردن: آب حیوان چو شد گره در حلق زهر گشت ارچه بود نوش گوار. (سنائی) یا گره شدن سرمه. باقی ماندن اندکی از آن و چسبیدن: چشم ما بر پیچش زلف است بر رخسار نیست سرمه چون گردد گره در دیده کم از خار نیست (سنجر کاشی) یا گره شدن عمر. کوتاه شدن آن: بمن هم چون خضر دادند عمر جاودان اما گره شد رشته عمرم زبس بر خویش پیچیدم. (صائب) یا گره شدن کار. گره در کار افتادن
نرم گردیدن، یانرم شدن شکم. اسهال یافتن
شفا یافتن، نیکو شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
خوب شدن، از بیماری برخاستن